سخت آشفته و غمگین بودم... (سهراب سپهری)

♀آئینهـ ونوســ ღ تیـر زئوســ♂

... Atefeh ...

سخت آشفته و غمگین بودم... (سهراب سپهری)

سخت آشفته و غمگین بودم

 به خودم می گفتم:بچه ها تنبل و بد اخلاقند
 
دست کم میگیرند
 
درس ومشق خود را…
 
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
 
 و نخندم اصلا

تا بترسند از من
 
و حسابی ببرند…

خط کشی آوردم،
 
درهوا چرخاندم...
 
 چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
 
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !
 
اولی کامل بود،
 
دومی بدخط بود
 
بر سرش داد زدم...

سومی می لرزید...
 
خوب، گیر آوردم !!!
 
صید در دام افتاد
 
و به چنگ آمد زود...
 
دفتر مشق حسن گم شده بود
 
این طرف،
 
آنطرف، نیمکتش را می گشت
 
تو کجایی بچه؟؟؟
 
بله آقا، اینجا
 
همچنان می لرزید...
 
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
 
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
 
” ما نوشتیم آقا ”
 
بازکن دستت را...
 
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
 
او تقلا می کرد
 
چون نگاهش کردم
 
ناله سختی کرد...
 
گوشه ی صورت او قرمز شد
 
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
 
همچنان می گریید...
 
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
 
زیر یک میز،کنار دیوار، 
 
دفتری پیدا کرد ……

گفت : آقا ایناهاش، 
 
دفتر مشق حسن
 
چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود

غرق در شرم و خجالت گشتم

جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود

سرخی گونه او، به کبودی گروید …..
 
صبح فردا دیدم

که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر

سوی من می آیند...
 
خجل و دل نگران، 
 
منتظر ماندم من

تا که حرفی بزنند

شکوه ای یا گله ای، 
 
یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم

پدرش بعدِ سلام، 
 
گفت : لطفی بکنید، 
 
و حسن را بسپارید به ما ”
 
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟

گفت : این خنگ خدا

وقتی از مدرسه برمی گشته

به زمین افتاده 
 
بچه ی سر به هوا، 
 
یا که دعوا کرده

قصه ای ساخته است

زیر ابرو وکنارچشمش،
 
متورم شده است

درد سختی دارد، 
 
می بریمش دکتر 
 
با اجازه آقا …….

چشمم افتاد به چشم کودک...

غرق اندوه و تاثرگشتم

منِ شرمنده معلم بودم

لیک آن کودک خرد وکوچک

این چنین درس بزرگی می داد

بی کتاب ودفتر ….

من چه کوچک بودم

او چه اندازه بزرگ

به پدر نیز نگفت

آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام ….

او به من یاد بداد  درس زیبایی را...

که به هنگامه ی خشم

نه به دل تصمیمی

نه به لب دستوری

نه کنم تنبیهی

یا چرا اصلا من
 
 
عصبانی باشم

با محبت شاید،
 
گرهی بگشایم

با خشونت هرگز...

          
با خشونت هرگز...

                   
با خشونت هرگز...
 
 
   
 سهراب سپهري


نظرات شما عزیزان:

سمیرا
ساعت0:45---6 مرداد 1394
این شعر مال سهراب نیست

محمد ارجمندی
ساعت17:51---5 مرداد 1394
سلام دوست عزیز این شعر از سهراب نیست بلکه از استاد وحید امینایی میباشد

یک دوست
ساعت3:08---10 تير 1394
سلام
دوست عزیز این شعر از وحید امینیایی است
به اشتباه در فضای مجازی به نام سهراب ،منتشر شده.

http://mpamohds.persianblog.ir/post/310/


Erfaneh
ساعت20:56---10 مهر 1393
فوق العاده بود مرسی
پاسخ: خواهش :)


عاطفه
ساعت22:41---7 مهر 1393
سلام دوست گلم
این شعر از سهراب نیست
لطفا اسم شاعرش رو عوض کن
شاعرش:وحید امینائی فرد هستش
میتونی بری به این آدرس و ببینی عزیزم
http://mpamohds.persianblog.ir/post/310/
پاسخ: چشم...


الهام
ساعت19:10---27 خرداد 1393
عااااااااااااااااااااااااااااا ااالی بود


خودم
ساعت13:48---23 شهريور 1392
سلام

با اجازه کپی کردم
پاسخ:با‏ ‏کدوم‏ ‏اجازه؟! =)))


mehdy5471
ساعت17:27---20 شهريور 1392
تو را بجای همه کسانی که نشناخته‌ام، دوست می‌دارم

تو را بجای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام، دوست می‌دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام، دوست می‌دارم

تو را بخاطر دوست داشتن، دوست می‌دارم …


سلام عاطفه عزیز خوشحال میشم به منم سر بزنی اگه با تبادل لینک موافقی خبرم کن


anahita
ساعت20:27---19 شهريور 1392
من ک هیچوقت شرمنده معلم نبودم/آخه خر خون یا بهتره بگم نخاله ی کلاسمون بودم

kasra
ساعت19:47---18 شهريور 1392
سلام عزیزم وب نایسی داری لینکت کردم خوشحال میشم بلینکیم موفق باشی

عرفان
ساعت1:03---14 شهريور 1392
احسان راست میگه چه کتکایی خوردیم !!! آخ مخصوصا پنجم دبستان ولی تنها سالی بود که ریاضی رو بیست گرفتم همیشه نمرم 14 بود همیشـــــــــــه !!!

ســـــــاینا
ساعت21:46---12 شهريور 1392
چقدر قشنگ بود...مرسی که گذاشتیش!

z.k
ساعت19:38---12 شهريور 1392
به منم سر بزن گلم

اجــــــی محـــــدثــــــه
ساعت13:34---12 شهريور 1392
این تو صفحات اول وب منم هست

بسیار زیبا بود


sara
ساعت22:29---11 شهريور 1392
بی گناهی پای چوبه ی دار میخندید...
یادش رفته بود دوره ی ضرب المثل ها تمام شده...


بی توهرگزباتوبابام نمیذاره
ساعت15:41---11 شهريور 1392
چقد نایس..........
سهرابم دنیاییه.............


aramesh
ساعت15:38---11 شهريور 1392
آره آدرس عکسی رو که میخوای واسم ایمیل کن و بگو چجوری باشه

z.k
ساعت14:32---11 شهريور 1392
عالی بود شعرای سهراب حرف نداره

aramesh
ساعت19:42---10 شهريور 1392
خوب من کلاسش رو رفتم ولش کن چه خبرا ؟

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 10 شهريور 1392برچسب:شعر سخت آشفته و غمگین بودم سهراب سپهری تنبیه معلم, ] [ 16:39 ] [ 凡‌tefe什 ] [ ]